سرویس تاریخ «انتخاب»: منوچهر هاشمی، رئیس اداره هشتم ساواک بود. وی از سال ۱۳۴۲ تا انتهای زمان خدمت یعنی شهریور ۵۷ که خود را بازنشسته نمود، مدیر اداره کل ضد جاسوسی ساواک بود.هاشمی دلیل بازنشسته کردن خود را عدم اعتقاد به مقدم که به تازگی به ریاست ساواک رسیده بود عنوان کرده است.منوچهر هاشمی در آستانه سقوط حکومت پهلوی از ایران خارج شد و دربارهٔ زندگی و اقداماتش در ارتش و ساواک، کتابی با عنوان «داوری: سخنی در کارنامه ساواک» منتشر کرد. «انتخاب» روزانه بخش هایی از مصاحبه هاشمی با تاریخ شفاهی هاروارد را منتشر میکند.
ارتشبد فردوست یا ارتشبد قراباغی و سپهبد مقدم، و شاید یکی دو نفر دیگر از گروه ارتشیها. اینها میدانستند که یک مسائلی میگذرد. بازرگان وامیرانتظام دو سه نفر از نهضت آزادیها و اینها از نهضت آزادی و بهشتی و چند نفر دیگر از روحانیون اقدامات این عده تقریب در جهت سرنگونی رژیم همآهنگ بوده، منتهی هر گروه مأموریت مربوطه خود را اجرا میکردند.
ج- سپهبد مقدم چند ماه قبل از اینکه به مقام ریاست برسد به آمریکا دعوت میشود. در آنجا آموزش لازم میبیند. وقتی که ارتشبد نصیری از کار برکنار میگردد، در همان روز آدمیرال ترنر رئیس سیـا به وسیله اردشیر زاهدی سفیر ایران به اعلیحضرت پیام میفرستد که مقدم را به جای نصیری بگمارد. شما میدانید این نفر دوم زاهدی کی بود؟
س – همایون اسد؟
س -بله؛ شما با او صحبت کنید که همین پشت میز من تعریف کرد. گفت مقدم که آمد اینجا غالب جاها من، جز دو جا من دیگر نبودم. همه جا من شرکت داشتم در مهمانیهای گفت دو جا من نبودم. گفت بعد از برگشتن یک روز دیدم که اردشیر مرا خواست گفت برو پیش رئیس سیا یک چیز فوری دارد، گفت پیام فوری دارد. رفتم و گفت، بگوئید که به نظر ما مقدم را بگذارند. گفت من آمدم و اردشیر کاغذی نوشت یک گزارشی نوشت داد به یک نفر همان الان برد.
من به خوبی یادم میآید معتضد را دوماه قبل از آن صدا کرد ابلاغ کرده بود معتضد هم؛
س- کی ابلاغ کرده بود؟
ج - نصیری
گفته بود اعلیحضرت من میروم پاکستان؛ اعلیحضرت گفته شما بروید رئیس سازمان و از حالا سازمانتان
س - آن موقعایشان توی سازمان بود یا بازنشسته بود؟
ج - قائم مقام بود. بعد از او میپرسد که تو چه کار میخواهی بکنی؟ مدیرها یـی قائم مقامهایت؟ مشورت میخواهد بکند.
س - بله
ج - میگوید، قائم مقام آن فلانی میگذارم
س - بله. گفت، اتفاقاً من میخواستم توصیه کنم اعلیحضرت هم به او محبت دارد چیز بکن. مرا دو روز قبل از اینکه با صطلاح این جریان پیش بیاید یعنی نصیری بلند بشود از میزش، صدا کرد گفت، اعلیحضرت فرمودند شما بروید فرانسه، یک مأموریتــــــــــــ داشتم اما تا دو روز برگرد چون من میخواهم در مجلس تودیعام باشید. اینها، خوب، مردم توی خانه معتضد گل فرستاده بودند یعنی از در و دیوار، درست همان روز گفتند مقدم چیز است. حتی یکی از افراد رفت به مقدم، فردوست یک پیغامی میدهد به مقدم که من، راجع به چیز مقدم با اعلیحضرت صحبت کرده بودم فلان کرده بودم چرا نمیدانم یک چیزی قبول نکرده بود.
س - آها
ج - برمیگردد میگوید که نه فردوست مرا نگفته بود، اعلیحضرت مستقیم مرا صدا کرد و چیز کرد. منظورم من میخواهم توجه شما را ببینیم که از کجا شروع کردند که زمینهها چه جوری بود.
مقدم تربیت شده فردوست بود، یعنی تمام خدمتش با فردوست بود. این دفتر وی بوده بدون اینکه یک روز کاراکتر اطلاعاتی داشته باشد، آوردند گذاشتند امنیــــــت داخلی. چهار پنج سال امنیت داخلی بود برداشت گذاشت اداره دوم بطوریکه انتصاب این به حساب مقامات کلیدی را در ارتش و شهربانی و ژاندارمری آن چیزهای کلیدی، پیشنهاد فقط مال فردوست بود.
کارهای دیگر مسائل دیگری هیچوقت مورد توجه سازمان نبود فقط عضویت در احزاب چپ که طبق همان قانون وظیفه بررسی داشتیم؛ قانون سازمان امنیت وظیفه ما بود که جلوگیری بکنیم که از گسترش نفوذ کمونیسم در کشور یا مقدمین بر علیه امنیت مملکت