سرویس تاریخ «انتخاب»:محمد یگانه،یکی از چهرههای مطرح اقتصادی قبل از انقلاب بود.حضور او در زمان افزایش درآمدهای نفتی و توسعه نامتوازن کشور در کنار تضاد با سازمان برنامه،باعث شکل گیری تجربه و خاطرات جالبی شده است . «انتخاب» در چند قسمت، بخش هفتم و هشتم مصاحبهی محمد یگانه با تاریخ شفاهی هاروارد در گفتگو با ضیا صدیقی را منتشر میکند:
(لازم به ذکر است که درهم ریختگی برخی از جملات ناشی از گفتگوی شفاهی یگانه با مصاحبه کننده است. تا حد عدم مداخلهی مستقیم در متن، برخی از مشکلات متنی اصلاح شده است.)
س - هژبر یزدانی
ج - گرفتاریهایی که ما با ایشان داشتیم، ایشان وقتی که دید نمیتواند از بانک مرکزی اجازه بانکی را بگیرد آمد شروع کرد به خریدن سهام بانک اصناف؛ اینها در حال توقف بودند یکی بانک اصناف یکی بانک بیمه بازرگانان.
به این ترتیب ایشان شروع کرد در بازار قیمت سهام این بانک که افتاده بود از یک تومان فرض کنید چهار ریال پنج ریال اینها را جمعآوری کردن. ولی بیشتر سهام در دست افرادی بود مانند یک موسوی بود رئیس هیئت مدیرهشان بود، تیمسار ضرغام بود، یک زارعین بود در آنجا، اینها افرادی بودند که مقداری از اکثریت سهام را در اختیارشان داشتند. و ما هم با این افراد صحبت کرده بودیم همانطوری که با شرأفت که آقا برای نجات بانک ما بایستی سهامشان را ببریم بالا و نمیشود امروز دیگر یا پانزده میلیون تومان با یکی داشت حداقل بایستی ۱۵۰، ۲۰۰ میلیون تومان بشـود سرمایهتان و این هم که شما نمیتوانید بگذارید، پس بنابراین این افراد افراد سالمی هم بودند نسبت به حسین شرأفت، از وجود شما هم در این بانکها استفاده میشود آنها هم گفتند نه برای ما در اینصورت اگر تمام اختیارات بانک در دست ما نباشد بدما صرف نمیکند ما حاضریم سهام خودمان را بفروشیم. وقتی که ما دیدیم اینها آماده همکاری نیستند و سهام خودشان را میفروشند به آنها گفتیم خیلی خوب سهام خودتان را چرا میروید و بفروشید که آن هم لابد به هژبر خواهید فروخت و ما ترتیبش را میدهیم که سهام را بیاید بانک توسعه صنعتی و معدنی بخرد و ما هم با آنها صحبت کرده بودیم که ما میخواستیم خودمان را وارد این جریانات بکنیم که کارهـــــــــــــای اجرائیش را خودمان بکنیم که فردا بگویند که بانک مرکزی اله کرد و بله کرد، گفتیم که بله بانک توسعه صنعتی و معدنی میآید و این سهام را میگیرد و بعد سهام را میبرد بالا میبرد در بازار میفروشد بین افراد مردم و یک عده سرمایهگذاران و غیره و اینها، بعد هیئت مدیرهاش را طوری ترتیب میدهند که اینها آدمهای صحیح و از بانکدا ری اطلاع داشته باشند و غیره در عین حالی که صحبت شده بود اینها سهـام به نام خودشان را بدهند بفروشند به بانک توسعه صنعتی و معدنی اطلاع پیدا کردیم که آقـــــای هژبر سهام آنها را خرید آنچه که در بازار چهار پنج ریال بود به بیست و پنج ریال، و آنها هم فوری فروخته بودند و ایشان صاحب ۷۰ درصد ۷۵ درصد سهام این بانک شـــــــــــد. بنابراین میتوانست هیئت مدیره را داشته باشد هر کاری در این بانک بکند موقعی که ما این را خواستیم آزادش بکنیم بانک روی پای خودش بایستد. برای اینکه مسأله را حل بکنیم ما میبایستی راه قانونی برویم ما همیشه از این راه میرفتیم، اعلام کردیم که سرمایه این بانک را میرسانیم به ۲۰۰ میلیون تومان و آن افرادی که سها میداشتند در این بانک اینها حق اولویت داشتند که بیایند از این بالارفتن سهام از حق خودشان استفاده بکنند اگر میخواهند سهام بیشتری بگیرند آن که سهم دارد آن حقش است.
فکر میکردیم که آقای هژبر یزدانی اگر اشتباه نکنم به سیصد میلیون تومان رساندیم بانک را، که هژیر یزدانی نمیتواند بیاید دویست میلیون تومان بگذارد با آن هفتصد میلیون تومانی که مقروض است یا هفتصد و پنجاه میلیون که به سیستم بانکی مقروض است دویست میلیون تومان از کجا میتواند بیاور ش تومانی بگذارد اینجا و سهام بانک را بخرد. و به این ترتیب مجبور است که همان سهام که رفته فرض کنید از پانزده میلیون تومان ده میلیون تومانش را خریده و برایش هــم دیدیم فرض کنید تمام شده بیست میلیون تومان روی همان بماند اشکالی هم نداشت از سیصد یلیون تومان بیست میلیون تومانش را سهام داشته باشد نفوذی نمیتوانست داشته باشد توی بانک. ولی وقتی که روز آخر رسید برای دادن پول و خرید سهام جدید یک مرتبه که آقای هژبر یزدانی آمدم و پنج میلیون تومان ریخت به حساب در بانک مرکزی برای خرید سهام جدید. حساب کرده بود که اگر یک سوم سهام را داشته باشـــــم داقل میتوانم دو سه تا مدیر در هیئت مدیره داشته باشم و به این ترتیب باز نفوذ خودم را خواهم داشت.
خوب، این برای ما مسأله پیش آمد که باز در اینجا ایشان که به این ترتیب رفتار کردند و قدرت را بدست خواهند گرفت ببینیم که ایشان اصلاً این پولها را از کجا آوردند صحیح بوده؟ از راه صحیح آوردند؟ نا صحیح آوردند؟ که توانستند این کار را بکنند و گرفتاری ما هم ادامه خواهد یافت. بعد همکاران ما رفتند در بانک مرکزی از این ور از آن ور چون بربانکها نظارت داشتند و معلوم هم بود پول از طرف بانکها میآمد معلوم شد که بانک ملی که رئیس آن آقای خوش کیش بود ایشان هم لابد تحت توصیههای ایادی و انصاری اینها تحت فشار قرار گرفت یا هر چی: و این پول را دادند.
س - بعنوان وام داده بودند به آقای هژبر یزدانی؟
ج - وام داده بودند
س - صدو پنج میلیون تومان؟
ج - آن وقت من تماس گرفتم با آقای خوش کیش که آقای خوش کیش آنطوری که اطلاعات ما نشان میدهد شما ۱۶۰ میلیون تومان قبلاً به این شخص وام دادید به شرکتهای این شخص. حالا هم آمدید چند روز پیش به ایشان ۱۰۵ میلیون تومان وام تاید از شعبه فردوسیتان. شما سرمایهتان چقدر است؟ " گفت " سرمایهمان ۴۰۰ میلیون تومان است. بعد گفتم شما بموجب مقررات بانک مرکزی به هر فردی چقدر میتوانید به هر مشتری چقدر در مقابل وثیقه چقدر میتوانید بدهید؟ گفت ده در صد سرمایهمان گفتم،چهل میلیون تومان؟ گفت آره. گفتم قبلاً که به این ۱۶۰ میلیون تومان را دادید حالا چطور شما ۱۰۰ میلیون تومان اضافی دادید در صورتیکه نمیتوانستید حتی اگر هم وام نداشت بیش از ۴۰ میلیون تومان بدهیـــــــد؟ بله اشتباه شده و فلان و اینها این. شعبه فردوسی ما این کا ر کرده و موضــــــــــــــــوع مسکوت بماند من فوری این مسأله را حل میکنم مسأله به این ترتیب حل شد که ایشان رفتند پول بانک ملی را دادند وامی که گرفته بودند دادند و بعد این مسأله برای ما پیش آمد از کجا گرفتند این را دادند؟ همکاران ما رفتند دنبالش و پیدا کردند این را از بانک صادرات گرفتند با آقای مفرح من تماس گرفتم، آقای مفرح دیروز آمدید شما پیش ما و میگفتید پول ندارید یا یک هفته پیش، بانک مرکزی به شما کمک کرده پولی داده سرمایهشان چقدر است؟ دویست و پنجاه میلیون دلار گفتند.
چقـــــــــــــدر میتوانید وام بدهید؟ بیست و پنج میلیون تومان میتوانیم وام بدهیم. چطور آمدید از بانک مرکزی پول گرفتید برای کارهای دیگر آمدید آن وقت صد میلیون تومان میدهید به این؟ و قبلاً هم اینقدر وام داده بودید به این شخص، بنابراین آنها هم کـــــــــه از حدود قانون تجاوز کرده بودند متوجه اشتباه خودشان شدند. و به این ترتیب معلوم شد که ایشان خودش از نقطه نظر مالی پول ندارد و بایستی از بانکها، و هیچ امار بانکها هم در موقعیتی نبودند که به این شخص بتوانند صد میلیون تومان بدهند آن هم بدون وثیقه، بنابراین این برنامه ایشان به این ترتیب بهم میخورد.
من به ایشان گفتم، خود آقای عالیخانی رفتند استعفـــــــا کردند از مقام خودشان گرفتاریهایی داشتند و غیره مسائل خصوصی بوده. بعد پرسیدند چطور این شخص را آوردند؟ دولت ایران آیا نمیداند این کیست؟ گفتم من اطلاع ندارم. گفتند تعجبآور است ایشان در لیست حقوق بگیران سیا وجود داشـت چطور ممکن است دولت ایران از آن اطلاع نداشته باشد؟ من گفتم " من هیچگونه اطلاعی از آن ندارم " بعد از من پرسیدند خوب، روابط ایران با شوروی چه میشود با این ترتیب؟