سرویس تاریخ «انتخاب»: منصور قدر، یکی از چهره های بلندپایه ساواک و سفیر ایران در لبنان و اردن بود. حضور او در لبنان همزمان با فعالیت های امام موسی صدر و شهید چمران در این کشور بود که باعث شکل گیری خاطرات تاریخی قابل توجهی از آن دوره شده است. بنیاد مطالعات ایران در گفتگویی با منصور قدر، بخشهایی از خاطرات او را جمع اوری کرده که روزانه بخشهایی از آن را منتشر خواهیم کرد:
(لازم به ذکر است که درهم ریختگی برخی از جملات ناشی از گفتگوی شفاهی منصور قدر با مصاحبه کننده است. تا حد عدم مداخلهی مستقیم در متن، برخی از مشکلات متنی اصلاح شده است.متن گفتگو از کانال تاریخ شفاهی برداشته شده است.)
قدر: بعدها فلسطینیها آمدند و آن تپه و ماهورها را گرفتند و آنجا شد لانههای عملیات فلسطینیها علیه اسرائیل
سؤال: یعنی این تپه ماهور هایی است که بین امان است و اورشلیم.
آقای قدر: بله خیلی هم به اسرائیلی ها آزار میدادند یعنی عملیات کماندویی بود میزدند و فرار میکردند ارتش اسرائیل هم بخاطر اینکه ملک حسین را وادار بکند که جلوی اینها را بگیرد نبود جلوی اینها را بگیرد هی مرتب حمله میکردند به ارتش اردن و میزدند و تلفات زیاد وارد میشد؛ عمان را بمباران میکردند و سرباز خانهها را بمباران میکردند و خیلی خسارت و تلفات به آنها وارد میکردند. ظاهراً" یک ارتباطاتی هم بین ملک حسین و خانم گلدا مایر در بندر عقبه بود. خلیج عقبه دو بندر دارد آنطرف بندر ایلات که همدیگر را میبینند و این طرف هم بندر عقبه است. آنجا در ویلای ملک حسین کنار دریا یک ملاقات هایی آنجا دست داده بود فلسطینیها از مطلب مطلع شدند و امان را اشغال کردند. نه بصورت ظاهر بلکه در معنی یعنی آمدند تمام عمارات بزرگ عمان را گرفتند تشکیلاتشان را آنجا پیاده کردند تمام زیر امان را نقبزده بودند اسلحه و مهمات آنجا ذخیره کردند و به تدریج قوایشان را رساندند تا ۵۰ هزار نفر مالک حسین هر اقدامی که میخواست بکند. اتحادیه عرب جلویش را میگرفت و عبد الناصر هم همینطور و نمیگذاشتند. او هم موقع جزء متحدین عبدالناصر بود و مانع عمل حاد ملک حسین میشد.
درگیریهای بین فلسطینیها و ارتش اردن و پلیس بود ولی این درگیریها هیچوقت به صورت آشکار و مداوم نبود تا اینکه ملک حسین دید که وضح بجایی رسیده که اینها میروند و پاسبانها و سربازها را خلع سلاح میکنند و امنیت شهر را در دست گرفتهاند و کنترل عمان در دست آنها است. ارتش را فرستاد که بیایند و عمان را بگیرند به محض اینکه آمدند زد و خورد در گرفت با وساطت زد و خورد را متوقف کردند و اینها شرط گذاشتند که ارتش اردن از ۱۵ کیلومتری عمان حق ندارد جلوتر اگر بیاید باز آنها پلیسها را خلع سلاح میکنند. بدلائلی که روشن نبود. حالا یا نظر خود سفیر آمریکا بود یا نظر دولت آمریکا میخواستند آنجا همیشه این فکر برای آمریکائیها بود که در آنجا یک دولتی بوجود بیاورند که مخلوطی از فلسطینی و اردنی باشد تا به غائله اسرائیل خاتمه داده بیاید بشود.
سوال: یعنی به عبارت دیگر فلسطینیها بیایند به اردن و آنجا خانه آنها باشد.
قدر: بله چند تا وزیر از اردن باشد و چند تا وزیر از آنها و دولتی تشکیل بشود. ظاهراً" یک چنین ایدهای بود که بعدها روشن میشود و به ملک حسین توصیه میکردند که از عمل حاد جلوگیری کند. ملک حسین مرتباً به امریکاییها فشار میآوردند که این طرز صحیح نیست و در پایان این بکنید... کار من بایستی بگذارم و بروم امریکائیها ظاهراً البته بطور جسته و گریخته گفته بودند که میخواهید بروید مانعی ندارد و میتوانید امیر حسن ولیعهد را بجای خودتان منصوب بکنید تا یکروز ملک حسین مرا خواست و گفت به برادرم اعلیحضرت بگوئید که یک چنین حوادثی در اینجاست و من تصمیم دارم که بروم و بگذارم که برادرم اینجا را تصفیه بکند. امیر حسن یک جوان "واقعاً شجاعی بود ملک حسین خودش هم بسیار مرد شجاعی است ولی امیر حسن خیلی مرد خوشنامی است و نقطه ضعفی ندارد بر خلاف ولیعهد سابق چون برادر بزرگ او اول ولیعهد بود و او آدم تا باب و معتادی بود و یکدفعه صبح در حال مستی با مسلسل سر راه صبح جمعه بوده که نماز میخواندند در مسجد عمان و جا نبوده در خیابان سر راهش را گرفته بودند بوق میزند که مردم از سرباز بلند بشوند و آنها بلند نمیشوند و او با مسلسل میزند و چند نفر را میزند و میکشد فوراً جلسه فوقالعاده تشکیل میشود و از ولیعهدی خلعش میکنند و از کشور بیرونش میکنند و امیر حسن ولیعهد میشود. امیر حسن یک چنین خواصی داشت و هیچ نوع اعتیادی و هیچ نقطه ضعف و فسادی نداشت من میخواهم بروم جوابی است که آمد بسیار میآید نداشت ملک حسین گفت جالب بود.
سؤال: جواب از کجا؟
قدر: از اعلیحضرت که گفته بودند به برادرم ملک حسین بگویید خارج شدن شما از امان در این موقع مساوی است با پایان سلطنت خاندان هاشمی من همیشه فکر میکنم که اعلیحضرتی که یک چنین دستور و توصیه برای ملک حسین میفرستند چرا در آن شرایط حساس خودشان گذاشتند و رفتند و قبول کردند حرف بختیار و امثالهم و دیگران که به ایشان فشار میآوردند و خودشان چرا یک چنین تصمیمی گرفتند. به هر صورت بعد ملک حسین بعد از جواب اعلیحضرت چند روز بعد سفیر را میخواهند و میگویند که راجور که میآید.
راجرز وزیر خارجه آمریکا بود آن وقع، او که میآید به اورشلیم به او بگویید که بیاید به عمان که با او ملاقات بکنند. سفیر این پیام را میفرستند و جزء این پیام هم اضافه میکند که شرایط اردن طوری نیست که راجور بیاید به عمان و آنجا یکنفر دیگر را داشتند بنام اشکل زرخ، نماینده میآی. ای. در آنجا یک شخصی بود بنام ژریخ که اگر خاطرتان باشد سفیر آمریکا را با دو نفر از مستشارهایش و یک سر کنسول بلژیک را فلسطینیها گرفتند و اعدام کردند. خاطرتان هست چند سال بعد. اردنیها اسم او را گذاشته بودند عمو ژرخ برای اینکه توصیه هائی به ملک حسین میکرد. از آنجا مامور شد به سودان و در آنجا فلسطینیها او را گرفتند با سفیر و سفیر و ژریخ و سرکنسول بلژیک را که پر حسب گرفته بودند این سه نفر را اعدام کردند. ظاهراً ژر باو میگوید که نه راجرز نمیآید بر حسب توصیه سفیر ما که تشخیص داده که وضعیت امن نیست برای آمدن راجرز ؛ قبلاً هم همین سفیر مائع میشد که نیروهای اردن بیایند به عمان ملک حسین دستور حمله به عمان را میدهد و صبح زود تیپ که عمان را محاصره کرده بودند حمله میکنند. یعنی ملک حسین به پایتخت خودش حمله میکند. چند روز طول کشید تا اینکه پایتخت را گرفت ۱۲ هزار نفر تلفات داشت که بیشتر مردم عادی بودند و بالاخره هم موفق نشد تمام عمان را بگیرد ٣/٤ آنرا گرفت و موافقت کردند که فلسطینیها از امان عقب نشینی بکنند و بروند به کوهستان جرش جرش که در حدود ۵۰ کیلومتری شمال غربی امان است. بعد از این داستان به سفیر آمریکا گفت که شما از مارین دم در تا شخص سفیر ٤٨ ساعت وقت دارید که خاک این کشور را ترک کنید یعنی آن تلگراف و این عملیات آن چنان قدرت داده بود به ملک حسین که یک چنین اقدامی کرد و آن سفیر آمریکا که حالا اینجا همسایه بنده است و اغلب شبها هم او را میبینم .
سؤال: سفیر اسمش چه بود.
میدل ایست ریسرچ
یعنی در ۵ ژوئن ١٩٦٧ که بنده با هواپیمای اردنی رفتم حالا از بیروت باید بروم به اردن هواپیما بعد از یک چرخی که زد آمد دوباره بیروت نشست و معلوم شد که آنروز هواپیماهای اسرائیل فرودگاههای عمان و قاهره را زدهاند و برای اینکه هواپیماهایشان سالم بماند دستور دادهاند که هواپیماهای آنها بروند به فرودگاههای خارج بنده رفتم و آن شب خودم را به عمان رساندم.