سرویس تاریخ «انتخاب»: منصور قدر، یکی از چهره های بلندپایه ساواک و سفیر ایران در لبنان و اردن بود. حضور او در لبنان همزمان با فعالیت های امام موسی صدر و شهید چمران در این کشور بود که باعث شکل گیری خاطرات تاریخی قابل توجهی از آن دوره شده است. بنیاد مطالعات ایران در گفتگویی با منصور قدر، بخشهایی از خاطرات او را جمع اوری کرده که روزانه بخشهایی از آن را منتشر خواهیم کرد:
(لازم به ذکر است که درهم ریختگی برخی از جملات ناشی از گفتگوی شفاهی منصور قدر با مصاحبه کننده است. تا حد عدم مداخلهی مستقیم در متن، برخی از مشکلات متنی اصلاح شده است.متن گفتگو از کانال تاریخ شفاهی برداشته شده است.)
قدر: در جریان توطئه که علیه جان اعلیحضرت بود؛ آنجا مقامات فرانسوی به ما اطلاع دادند که چنین جریانی هست و به عرض رساندم، به نصیری تلگراف کردم. چون وسائل ما مدرن نبود تلگراف به دلائلی دیر رسید بدست نصیری و موقعی رسید که اعلیحضرت در فرودگاه تشریف داشتند.
سؤال: در فرودگاه برای حرکت
آقای قدر: بله؛ ایادی همراه اعلیحضرت بود و یکی از کارمندهای سفارت آمریکا؛ اولین استاپ ( Stop ) اعلیحضرت در فرانسه بود و بعد میآمدند به امریکا تصمیم میگیرند در بیروت هم پیاده بشوند. هواپیمای شخصی نبود هواپیمای پان امریکن بود و استاپ داشت در آنجا ما تقاضا کرده بودیم که اعلیحضرت از هواپیما پیاده نشوند اعلیحضرت وقتی تشریف میآورند آنجا وقتی هواپیما مینشیند، نگاه میکنند که البته من همه اقدامات امنیتی را کرده بودم که اگر به دلیلی اعلیحضرت پیاده شدند خطری متوجه نباشد. یادم هست که دیبا سفیر بود در دمشق و چون در لیست نبود مامورین تشریفات گذاشتند بیایند در اتاق تشریفات اعلیحضرت به من فرمودند که اقلا بگذارید او بیاید تو. گارد تشریفاتی گذاشتهاند.
سؤال: این را خود اعلیحضرت به شما گفتند.
آقای قدر: بله متوجه بودند چون وقتی تلگراف را نشان داده بودند نصیری به اعلیحضرت در فرودگاه اعلیحضرت فرموده بودند چرا؟ او گفته بود چاکر نمیدانم و این تلگراف را قدر داده وقتی هم که آنجا رسیدند وقتیکه میبینند که گارد تشریفاتی است پیاده میشوند، خسروداد و ایادی همراه اعلیحضرت بودند. خوب کسی را نمیگذاشتیم بیایند تو نه مخبرین و نه هیچکس دیگر فقط دو نفر مال رادیو تلویزیون ایران بودند اینها فیلمبرداری میکردند. یک نفر را دیدم که در گوشه ایستاده من به کارمند سفارت گفتم این کی هست مراقب این باشید. برگشت گفت که آقا من خسروداد هستم. گفتم ببخشید شما را نمیشناسم شما خیلی از ما جوان تر هستید و دورههای بعد آمدید که من نمیشناختم شما را، بعد اعلیحضرت فرمودند که بگذارید دیبا بیاید تو. او آمد و اعلیحضرت تشریف بردند به پاریس و به عللی آنجا سفر اعلیحضرت به آمریکا هم به دلایلی متوقف شد. اعلی حضرت از پاریس و آن حوادث روز ۲۱ خرداد در کاخ مرمر اتفاق افتاد و بعد اعلیحضرت به ایشان چیز کرده بودند. برگشتند و رفتند به تهران فرمودند که این خبر را قبلاً قدر به ما داد.
سؤال: که مرجع آنهم فرانسویها هست بودند.
آقای قدر: بله ما اصلاً اطلاع نداشتیم آنها به ما گفتند که محصلین ایرانی در اروپا یک توطئه علیه اعلیحضرت کردهاند و در این مسیر ممکن است سوء قصدی اتفاق بیفتد و توصیه کردند که اعلیحضرت در بیروت پیاده نشوند و من هم عین این جریان را نوشته بودم و حتی گفتم که منبع خبر که هست و چه و چطور شد. ما در بیروت و در اغلب کشورها آلمان و ایتالیا و فرانسه و انگلیس و امریکا تبادل اطلاعات داشتیم، ترکیه و پاکستان هم بودند. یعنی مقامات لبنانی درخواست کردند که بروم؛ من در آنجا کاردار شدم و دو سالی هم که کاردار بودم به تدریج روابط را درست کردیم.
تهران به خصوص اعلیحضرت روی مندرجات جراید خیلی حساسیت داشتند و بیروت هم از نقاطی بود که جراید آن از هر کجا پول میگرفتند و بدترین حملات را میکردند و یک دفعه در جراید آنجا خیلی هتاکی کرده بودند.
اعلیحضرت فرمودند که بگوئید اگر نمیتوانند جلویش را بگیرند ما سفارت را ببندیم. من جواب دادم که این طرز کار نیست، البته این را نسبت بهمه میکنند و تنها رهبر ایران نیست آنجا هرچه پول از هرجا بگیرند به همان ترتیب عمل میکنند و صحیح هم نیست که ما پول بدهیم چون به هرکس پول بدهیم این همینطور یک عده دیگر هم مستحضر میشوند و ما که نمیتوانیم تمام جرائد را در لبنان تغذیه بکنیم بیش از صد روزنامه ماهنامه و مجله در لبنان هست، اجازه بفرمائید که ما به یک نحو صحیحی عمل بکنیم دستور دادند که شما طرح بدهید، من هم طرح دادم چون ما میبایستی با فرودگاه یعنی از بیروت مسافر نمیگرفت و میآمد باز هم اعتنائی نکردند و به مقامات لبنانی با زبان خودشان عمل بکنیم یعنی به این ترتیب که اول باید بگوئیم که نمیگذاریم ایرانی ما بیایند به اینجا و میوههای شما را نمی خریم، هواپیمای شما را نمیگذاریم بیاید.
با لبنانی وقتی با پول معامله بکنید یعنی خسارت مالی به او وارد بشود تعلیم میشود، این تنها راه حل است و ایشان موافقت کردند با این طرح پنج ماده و ماده اولش این بود که قبل از عید معمولاً میوه از بیروت میآید به تهران سیب و پرتقال، به آنها اخطار کردیم که اگر جلوی روزنامههایتان را نگیرید ما نمیگذاریم میوه شما ایران بیاید؛ اعتناء نکردند از ۱۵ اسفند تمام کامیونهای حامل میوه را در قصر شیرین جلویش را گرفتند هرچه تماس گرفتند تمام میوهها آنجا گندید و بالاخره نگذاشتند بیاید به معاون وزارت خارجه لبنان گفتم که شما باید اقدام اساسی بکنید برای اینکه ما نمیگذاریم ایرانیها به بیروت بیایند.
ما نه در مورد ارامنه تعصبی داشتیم و مخالفتی داشتیم و نه در مورد اکراد به صورتی که آنها داشتند، چون آنها کردها را به نام ترکهای کوهستانی مینامند و کرد نمیگویند و ممنوع است ولی ما اصلاً ایالت کردستان داشتیم و با کردها ارتباط داشتیم و که کردها را باید تقویت بکنیم تا کردهای مخالف را در خودشان مستهلک بکنند و با این ارتباطات دامنه فعالیت خودشان را اسرائیلیها در ایران خیلی وسیع کردند.