برچسب ها - سرتپ زاده کارگشا

arrow-right-square Created with Sketch Beta.
برچسب ها - سرتپ زاده کارگشا
یادداشت‌های یک زندانی سیاسیِ زمان رضاشاه، قسمت ۹؛
ناگاه صدای شیرین نریمان بلند شد و با ملاحت زاید از وصف... خواند: «تا ملک این است و چنین روزگار/ زین ده ویران دهمت صد هزار»! و بعد... خاموش شد!... در این هنگام... ناگاه صدای سیلی محکمی در کریدور پیچید و صدای آخ نریمان بلند شد!... نیم ساعت از این واقعه نگذشته... صدای حرف سرتیپ‌زاده شنیده شد... وقتی به اطاق نریمان رسید قبل از آن‌که داخل اطاق شود با خنده پرسید: «ها! نریمان... چته پسر؟ تو که آواز خواندن را به این خوبی بلدی چرا یک شعر حسابی نمی‌خوانی؟» بعد داخل اطاق او شده قریب ده دقیقه در آن‌جا توقف کرد... چون از اطاق خارج شد، جلوی دربِ آن بلند بلند به پاسبان گفت: «به کشیک آشپزخانه بگو ظهر فردا به کریدور ۲ غذا ندهد تمام آن‌ها با پول من چلوکباب را میهمان نریمان هستند به شرطی که نریمان هم اشعار مزخرف نخواند.»
کد خبر: ۵۹۸۹۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۱۰

entekhab | وب سایت انتخاب

پربازدید ها
آخرین اخبار پربحث ترین