کد خبر: ۸۵۵۷۹۵
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۵ - ۲۳ اسفند ۱۴۰۳

خاطرات نخستین مدیرعامل شرکت ملی نفت بعد از انقلاب، قسمت هفت: ارتشبد قره باغی رئیس دادگاه نهضت آزادی بود/ پروند من را مقدم در ساواک رسیدگی می‌کرد/ مقدم با نوعی خیرخواهی در بازجویی‌ها حرف می‌زد

همین ارتشبد قره باغی رئیس دادگاه نهضت آزادی بود که الان اینجاست. بنده مخفی بودم کماکان، پروفسور عدل در یک شرکتی که شرکت لابراتوار‌های دن باکستر، سرم‌های قندی و نمکی می‌ساخت بنده وکیل آن شرکت بودم. پروفسور عدل هم صاحب سهم بود در آن شرکت یک روز رئیس هیئت مدیره شرکت که مرحوم دکتر علی اکبر اخوی بود که آن هم وزیر اقتصاد دکتر مصدق بود یک ماه پیش در نیس متأسفانه خودکشی کرد و بدعوت ایشان من رفته بودم وکیل شرکت دکتر اخوی از پروفسور عدل می‌پرسد که تکلیف وکیل ما چیست؟ این مخفی است حالا ما می‌خواهیم بدانیم که این چه جرمی مرتکب شده؟ و از این حالت در بیاید یا برود خودش را معرفی بکند یا ما تکلیف خودمان را با این آدم روشن کنیم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: حسن نزیه (زاده ۱۳۰۰ تبریز – درگذشته ۲۴ شهریور ۱۳۹۱ پاریس) سیاستمدار، حقوق‌دان و مدیر اجرایی بود، که از ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۸ در دولت موقت ایران، به‌عنوان مدیر عامل و رئیس هیئت مدیره شرکت ملی نفت ایران فعالیت می‌کرد.وی در دوره شانزدهم کانون وکلا، در نخستین جلسه هیئت مدیره جدید، نزیه عنوان رئیس کانون وکلا انتخاب شد. حسن نزیه در روز جمعه ۲۴ شهریور ۱۳۹۱ به علت بیماری آلزایمر، در پاریس درگذشت. خاطرات او توسط تاریخ شفاهی هاروارد جمع آوری شده است.

 

همین ارتشبد قره باغی رئیس دادگاه نهضت آزادی بود که الان اینجاست. بنده مخفی بودم کماکان، پروفسور عدل در یک شرکتی که شرکت لابراتوار‌های دن باکستر، سرم‌های قندی و نمکی می‌ساخت بنده وکیل آن شرکت بودم. پروفسور عدل هم صاحب سهم بود در آن شرکت یک روز رئیس هیئت مدیره شرکت که مرحوم دکتر علی اکبر اخوی بود که آن هم وزیر اقتصاد دکتر مصدق بود یک ماه پیش در نیس متأسفانه خودکشی کرد و بدعوت ایشان من رفته بودم وکیل شرکت دکتر اخوی از پروفسور عدل می‌پرسد که تکلیف وکیل ما چیست؟ این مخفی است حالا ما می‌خواهیم بدانیم که این چه جرمی مرتکب شده؟ و از این حالت در بیاید یا برود خودش را معرفی بکند یا ما تکلیف خودمان را با این آدم روشن کنیم.

 پروفسور عدل می‌گوید که من می‌روم تحقیق می‌کنم و بگویم که موضوع چیست؟ می‌رود پیش پاکروان که آن وقت رئیس سازمان بود، از او می‌پرسد می‌گوید که اتهام همه اعضاء نهضت آزادی ایران اتهام همکاری با خمینی است حالا دیگر به سبب کشف اعلامیه‌ای که در قزل قلعه شده و اما اگر هر آینه این شخص یعنی بده که هیچگونه همکاری با خمینی نداشتم و نمی‌دانم و نمی‌شناسم می‌توانم خودم را معرفی کنم و دیگر از من رفع تعرض خواهد شد پروفسور عدل این خبر را آورد. من مخفی بودم، مدیر عامل همان شرکت آمد به من گفت، گفت، پروفسور عدل هم می‌خواهد شما را ببیند و با شما بودم صحبت کند.

من روزی رفتم در بیمارستان نجمیه، آنجا می‌آمد گاهی عمل جراحی داشت برای اولین بار هم از نزدیک می‌دیدم، گفتم که خوب، من چکار باید بکنم؟ گفت که شما خودتان را معرفی کنید و کاری با شما ندارند اگر با خمینی همکاری نداشتید. گفتم اصلاً خمینی را نمی‌شناختم و گفت آقای فردوست منتظر شما خواهد بود اگر بخواهید خودتان را معرفی کنید.

س- حسین فردوست؟

 ج - معاون ساواک بود ,شماره تلفن مستقیم او را هم به من داد گفت، شما تلفن کنید و بروید خودتان را معرفی کنید بلافاصله آزاد می‌شوید. بنده آمدم از بیمارستان نجمیه رفتــــــــــــــم پارک هتل از آنجا تلفن کردم به فردوست اول هم یک بلند بلند گفت که آقا شما هفت هشت ماه است ما را نمی‌دانم، گرفتار کردید و مخفی شدید گفتم، مگر من چکار کردم شما چکار با من دارید اصلاً که من شما را گرفتارتان کرده باشم؟ گفت، حالا بیائید اینجا اینجا صحبت می‌کنیم.

حالا بعد من هم فکر کردم حالا با این بحث بروم که پیش آمده، معذالک آنجا شاید خوب، عدول کنند از تصمیم به منع تعقیب رفتم، رفتم و رئیس دفترش گفت که شما خودتان را به سرلشکر مقدم معرفی کنید پرونده پیش ایشان است. سرلشکر مقدم که آخرین رئیس ساواک بود. آن موقع نمی‌دانم رئیس قسمتی از ساواک بود.

از آنجا هم رفتم پیش سرلشکر مقدم او هم یک سه ساعت با من حرف زد که تصور می‌کنم ضبط هم می‌شد که می‌گویند  فلان اعلامیه را شما نوشتید فلان روز فلان جا فلان حرف را زدید. البته به عنوان خیرخواهی و نه که این کار‌ها را نکنید، نگوئید، ننویسید، فایده‌اش و از این حرف‌ها. ولی من خیال می‌کنم از این فرصت می‌خواسته بودند استفاده چیست؟ یک اطلاعاتی بگیرند که قطعاً هم ضبط می‌شد.

خوب، بعد از سه چهار ساعت بحث گفت که شما چون برای ما مسلم شده که با خمینی تماسی نداشتید و آقایان دوستانتان او تماس داشتند بنابراین دیگر متعرض شما نیستیم. و من از آنجا رفتم خانه.

س - ولی واقعاً آن آقایان دیگر با آقای خمینی در تماس بودند؟

 ج - آنهایی که خیلی به اصطلاح مذهبی بودند و خود بازرگان اعتقاد زیادی نداشتند ولی بودند در جمعیت اشخاصی که اصلاً بطور کلی بیشتر به روحانیت خمینی تمایل داشتند.

 س - مثل عباس شیبانی؟

 ج - مثلاً بله، عباس شیبانی، آقای جعفری، نمی‌دانم چند نفر دیگر، و دکتر سحابی بیشتر از مهندس بازرگان، بازرگان مذهبی بود و هست ولی مقلد شریعتمداری بود اصلاً، اما با کشف آن اعلامیه در آنجا ساواک این اعتقاد را پیدا کرده بود که این‌ها دارند با خمینی همکاری می‌کنند دیگر و الااین چه جوری دست این‌ها رسیده است که این‌ها در زندان تصویب کنند ببرند بیرون بفرستند بیرون پخش بشود. بازرگان هم البته با اینکه اعتقاد به خمینی نداشت متأسفانه بعد از انقلاب سخت افتاد در دامن خمینی و این البته بحث آن جدا باید در یک فرصت دیگری بشود. به اعتقاد من اصلاً چالش‌های انقلاب مقداری زیادی مسئولیت آن متوجه بازرگان است، با اینکه اعتقاد به خمینی نداشت متأسفانه حالا یا مرعوب شد یا مجذوب شد یا به هر علت انقلاب را به خمینی باخت در حالیکه می‌توانست وضع بهتری موضع بهتری داشته باشد و کار به اینجا نرسد.

نظرات بینندگان