سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب «من اطلاعاتی بودم» در دو جلد توسط رضا اکبری آهنگر و راضیه ولدبیگی توسط نشر شهید کاظمی منتشر شده است. این کتاب شرح خاطرات علی مهدوی، کارمند بازنشسته وزارت اطلاعات از سالهای اول انقلاب و پرونده انجمن حجتیه است. نشر شهید کاظمی به آدرس قم - خیابان معلم - مجتمع ناشران - طبقه اول واحد ۱۳۱ و به شماره تلفن ۶ الی ۰۲۵۳۷۸۴۰۸۴۴ ناشر این کتاب میباشد.
خوشبختانه یواش یواش در روابط، همدلی و هم افزایی به وجود آمد و کار بچهها دیگر در استانها هرز نرفت. اداره کل ما بسیار وسیع بود، از بمبگذاری و کومله و دموکرات گرفته که اینها- ادارهی پنجممان بود تا نهضت آزادی و ملیگرا و سلطنت طلبها و رضا پهلوی و بختیار از این طرف فرقههای مختلف دراویش و فرق نوظهور و نمیدانم. اقلیتهای مذهبی یهودیها و مسیحیها و زرتشتیها و صائبین و بودیسم حتی همه مدل بودند، وسعت کار بسیار زیاد بود.
سال ۶۴ چارت اداره بررسی شد و اداره کل به دو قسمت تقسیم شد. آن امپراتوری به چند بخش کوچکتر تقسیم شد. یک قسمت، اداره مستقلی شد برای بررسی سلطنت طلبها و همه دار و دسته بختیار و نهضت آزادی، یکی هم فرق و مذاهب. من مسئول استانهای اداره کل بزرگ بودم در نقل و انتقالات به رئیس پیشنهاد کردند شما فرق را برعهده بگیر؛ مکثی کرد و با بی میلی گفت باشد، هرچه شما بگویید. خودش میدانست که این فرق، داستانها دارد با ریشههای تاریخی؛ کار سلطنت طلبها سادهتر است با یک کار قسمت هم اطلاعاتی پلیسی به راحتی جمع و جور میشود ولی فرق، یک کار اطلاعاتی عمیق میخواهد.
من کماکان سرم به کار استانها گرم بود که همه بخشهایش شکل بگیرد. چندین یک روز رئیسمان آمد سراغم گاهی شروع به صحبت که میکرد میدیدی ساعت باید بنشینی و به حرفهایش گوش کنی گفت: بیا مسئول اداره ۴ ما بشو یکی از موضوعات اداره ۴ گروهی بود به اسم حزب الله به سرکردگی فرزاد قلعه گلابی و آقای شریعتی و تیپهایی که تفکرات انحرافی داشتند هم داخل گروه بودند. گروه دیگر گروه ابراهیم میرزایی بود و همینطور انجمن حجتیه و یک وغیره کماکان به ما چسبیده بود زمانی که مسئول استانها بودم، به پیشنهاد مسئول موضوع فرق؛ ما رفته بودیم ریجاب کرمانشاه، آن جا فرقهها زیاد هستند و میتوانستیم با بچههای اداره آنجا هم صحبت کنیم من فکر میکردم قرار است برویم با اعضای فرقه ملاقات کنیم اما بچههای کرمانشاه شیطنت کرده بودند و برنامه سور و سات و تفریحی راه انداخته بودند و من هم بیخبر بودم به بهانه اینکه میخواهیم فرقه قلخانی را از نزدیک ببینیم مرا به آنجا کشانده بودند اما برنامهشان کباب کردن گوسفند و تفریح بود. من خیلی دوست داشتم فرقهها از جمله «فرقه قلخانی» را از نزدیک ببینم.
به ریجاب که رسیدیم یکی از بچههای کرمانشاه گفت: راستش را بخواهی قصه این است. گفتم: عجب! نگفته بودی پس فقط قضیه کباب خوردنه؟ تازه به مراسم هم نرسیدم یعنی گوسفند را خورده بودند و ما دیر رسیدیم، فقط یک مقداری برای ما مانده بود فرقه قلخانی از فرق سنتی هستند و از انشعابات اهل حق که بعضاً از آنها به علی اللهی هم یاد میشود فرصت و شرایطش مهیا نشد از نزدیک ببینمشان ولی وارد منازل آنها شدم خانههایشان هم شکل جالبی داشت، گنبدی شکل بود آنجا با بچههای خودمان ناهاری خوردیم و صحبت کردیم روی دیوار یکی از منازل تابلویی دیدم که جمله قشنگی از امام نوشته بودند که اگر پیروی از علی بن ابی طالب اهل حق است ما هم اهل حق هستیم. و در واقع حق هم همین است اگر پیروی از رسول الله را اهل سنت بودن بنامیم، ما اهل سنت اگر پیروی از علی بن ابی طالب شیعهگری ست ما شیعه هستیم ما همه اینها را یک جا میخواهیم این طور نیست که بگوییم علی را میخواهیم و دیگری را نمیخواهیم.
بعدها که وزارت اطلاعات تشکیل شده بود استخبارات عراق آمده بود روی وزارت کار کند که واقعاً اینجا وزارت اطلاعات است یا نه. آنجا سرویس داشتیم، رأس ساعت یک سری سرویسها - مینی بوس بود- از ستاد حرکت میکرد به سمت خانهها مأمور استخبارات موقع برگشت به عراق حین گزارشش گفته بود اینجا بعید است وزارت اطلاعات باشد، به نظر میرسد که کارخانهای است که کارگرانش یک تایمی با مینی بوس میآیند یک تایمی هم میروند.