arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۸۴۶۸۹۹
تاریخ انتشار: ۲۲ : ۱۵ - ۰۶ بهمن ۱۴۰۳
خاطرات سرلشکر قدر، چهره ارشد ساواک و سفیر شاه در لبنان؛ قسمت هفت؛

ماجرای اسلحه‌های فلسطینی که اسراییل به شاه داد/حافظ اسد چگونه در سوریه به قدرت رسید؟ /چرا حافظ اسد عراقی‌ها را بمباران می‌کرد؟

حافظ اسد که قسمتی از نیروی زمینی با او همکاری می‌کردند موفق می‌شود کاخ جمهوری را می‌گیرد و رئیس جمهور را می‌گیرند. حالا این حوادث دارد در اردن می‌گذرد و در آنجا آن هم حوادث می‌گذرد. حافظ اسد همه را می‌گیرد و اینجا هم سه لشکر آن‌ها تعلیم حافظ اسد پیام می‌فرستد برای این‌ها که ما مداخله در این امر نداریم و مسببین آن هم مجازات می‌شوند...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: منصور قدر، یکی از چهره های بلندپایه ساواک و سفیر ایران در لبنان و اردن بود. حضور او در لبنان همزمان با فعالیت های امام موسی صدر و شهید چمران در این کشور بود که باعث شکل گیری خاطرات تاریخی قابل توجهی از آن دوره شده است. بنیاد مطالعات ایران در گفتگویی با منصور قدر، بخش‌هایی از خاطرات او را جمع اوری کرده که روزانه بخش‌هایی از آن را منتشر خواهیم کرد:

(لازم به ذکر است که درهم ریختگی برخی از جملات ناشی از گفتگوی شفاهی منصور قدر با مصاحبه کننده است. تا حد عدم مداخله‌ی مستقیم در متن، برخی از مشکلات متنی اصلاح شده است.متن گفتگو از کانال تاریخ شفاهی برداشته شده است.)

آقای قدر: با وساطت سفیر انگلیس قرار شد ملک حسین استثنائا اجازه بدهد که خانواده آن‌ها تا ۱۰ روز بمانند که اثاث را جمع بکنند هواپیمای چارتر بود و کارمند‌های سفارت آمریکا را همه را برد بطوریکه یکنفر کارمند امریکائی در آنجا نبود و این آقای دین بران که حالا رئیس انستیتوی هست این را از اورشلیم یکهفته بعد با هلیکوپتر آوردند توی اردن نشاندند به عنوان سفیر که من نمی‌دانستم این آقا کی هست و بعد که ملک حسین یکروز ما را خواست به کاخ من دیدم این آتا آنجا مستند گفتم این آقا کی هستند گفتند سفیر جدید آمریکا بعد رفتم جلو و سلام و علیک کردیم و گفتم که  Welcome To The club  این هنوز آن جمله را یادش هست گوید اینجا.

بعد در مرحله دوم عملیات که فرماندهی آن با امیر حسن بود. بنده اینجا یک تکه را فراموش کردم که لازم است بعرض برسانم آن اینست که در حین زد و خورد جلسه فوق‌العاده اتحادیه سران غرب در مصر تشکیل شد و عبدالناصر از ملک حسین خواست که بیاید به آنجا این در حین زد و خورد بود. در حینی است که هنوز ارتش اردن موفقیتی پیدا نکرده در عمان و لشکر زرهی سوریه از مرز گذشته آمده تا نزدیکی ازرق به پشتیبانی از فلسطینی‌ها و عراقی‌ها هم که آنجا از قبل سه لشکر داشتند که در مفرق ستقر بود. این لشکر‌ها برای دفاع در مقابل اسرائیل بود آن‌ها هم خواستند از صحنه عقب نمانند آن‌ها راه افتادند و آمدند طرف عمان و آمدند به جرش. ملک حسین ما را خواست گفت ما ممکن است که پایتخت را از دست بدهیم و ما در نظر داریم که برویم به عقبه و باین ترتیب است و و و اغلب میوضعیت پایتخت را ببریم به آنجا؛ این داستان که عرض می‌کنم قبل از اخراج سفیر آمریکا است و من مطالب را مخلوط کردم و شما به دولت خودتان بگوئید که هر کمکی که می‌توانند به ما بکند. بنده بودم و سفیر انگلیس و سفیر پاکستان فقط، سفیر ترکیه و این‌ها هم نتوانسته بودند بیایند سفیر آمریکا هم نیامده بود.

 سؤال: یعنی دعوت شده بود و نیامده بود.

قدر: بله سفراء همه دعوت شده بودند ولی هیچکس جز ما سه نفر سفیر نیامده بود و فرمانده پاکستانی ما که رئیس آن ضیاء الحق، ضیاء الحق در آن موقع در آنجا معاون وابسته نظامی بود، وابسته نظامی ژنرال لیاقت علیخان بود که سرلشگر بود و این سرهنگ بود که بعد سرتیپ شد. آن لیاقت علیخان آمده بود با سفیر پاکستان که شخصی بود بنام چاتاری و سفیر انگلیس، آدمز، بعد سفارت آمریکا که اصلاً ارتباط نداشت، مقر خود سفیر امریکا را هم گرفته بودند آمده بود رفته بود جای دیگر و ارتباطی با این‌ها نداشت، تلگراف از تهران آمد بلافاصله تلگراف آمد. یعنی به فاصله ۷ ساعت جواب آمد که به ملک حسین بگوئید با نیروی هوایی دفاع کنید و ترتیبات لازم داده شده ملک حسین از این تلگراف تعجب کرد و گفت ما بیش از دوازده ماکر  نداریم و من چطور می‌توانم در مقابل ۲۰۰ می‌لنگ سوری و اگر عراقی‌ها هم وارد بشوند من بتوانم عملی بکنم گفتم در هر صورت ترتیبات لازم داده شده. فرمانده نیروی هوائی آن‌ها سرتیپی بود بنام سرتیپ کردی که بعداً سفیر شد در تهران، این را مامور می‌کنند که با همان ماکر‌ها بلند بشوید و این‌ها هم بلند شدند و ارتش سوریه را کوبیدند. یعنی ارتش سوریه را در داخل. اردن خطوط پشت سراین‌ها را زد و در نتیجه باه ین‌ها بنزین و مواد تدارکاتی نرسید. تیپ اربل آمد پشت سر این‌ها را گرفت. لشکر زرهی سوری در آنجا تسلیم شدند و ۲۹۶ تانک و زره پوش ارتش اردن از سوریه گرفت.

 چرا این اتفاق افتاد عرض می‌کنم در آن موقع حافظ اسد فرمانده نیروی هوائی بود و وزیر دفاع و ظاهراً از سال‌ها قبل ارتباطاتی بود با حافظ اسد؛ اشتوران در موقعی که در اردن بودم با او ملاقات کرده بودم موقعی که وزیر دفاع سوریه بود و با ما ارتباطی نداشتند. تظاهرا ارتباط با حافظ اسد بوده و در این خلال...

 سؤال: یعنی ارتباط بین؟

آقای قدر: مقامات آمریکایی یا مقامات اسرائیلی و من نمی‌توانم تشخیص بدهم که چطور این ارتباط بوده و به چه وضع بوده ولی ظواهر امر نشان می‌دهد که این بوده. برای اینکه هواپیما‌های اسرائیلی روی ارتفاع ۲۰ هزار با پرواز می‌کردند یعنی حافظ هواپیما‌های هاکر مانتر اردنی‌ها بودند از بالا

سؤال: که سوری‌ها و عراقی‌ها نتوانند پره می‌شوند.

آقای قدر: بعد نیروی دریایی آمریکا، ناوگان، ششم در مدیترانه حالت آماده باش داشتند، ناو‌های هواپیما که اگر مراتب بالا گرفت در‌گیری‌های بیشتری خواهد بود... آن موقع رئیس جمهور سوریه بود به وزیر دفاع دستور می‌دهد که شما پشتیبانی بکنید و می‌گوید ستاد ارتش، نیروی زمینی بدون جهت وارد عمل شده و ضایعات زیادی خواهید داد و من نیروی هوائی را به خطر نمی‌اندازم و نمی‌توانیم با اسرائیلی‌ها مقابله بکنیم و از این‌ها اسرائیلی‌ها دفاع می‌کنند. در دمشق زد و خورد بین نیروی هوائی و نیروی زمینی در می‌گیرد. حافظ اسد که قسمتی از نیروی زمینی با او همکاری می‌کردند موفق می‌شود کاخ جمهوری را می‌گیرد و رئیس جمهور را می‌گیرند. حالا این حوادث دارد در اردن می‌گذرد و در آنجا آن هم حوادث می‌گذرد. حافظ اسد همه را می‌گیرد و اینجا هم سه لشکر آن‌ها تعلیم حافظ اسد پیام می‌فرستد برای این‌ها که ما مداخله در این امر نداریم و مسببین آن هم مجازات می‌شوند... اناسی و دار و دسته او را می‌گیرند و می‌برند در حلب زندانی می‌کنند و حافظ اسد خودش را رئیس جمهور می‌کند و رئیس جمهور می‌شود و ارتش اردن هم با موفقیت تمام منطقه را که این‌ها گرفته بودند، بلافاصله هم نیروی هوائی شروع می‌کند عراقی‌ها را بمباران کردن عراقی‌ها شروع می‌کنند به اعتراض کردن که ما را چرا بمباران می‌کنید این‌ها می‌گویند که خیلی متأسفیم و شما از سربازخانه از زرقا آمدید بیرون و ما نتوانستیم تشخیص بدهیم که شما عراقی هستید یا سوری ( در صورتیکه درست نبود ) و برای اینکه این اتفاق دیگر پیش نیاید فوراً شما نیرو‌های خودتان را برگردانید به زرقا این‌ها هم فوراً نیرو‌هایشان را برمیگردانند به زرقا ولی در این عملیات زرقا یک سربازخانه بود که پایگاه نیروی هوائی اردن بود و نصف آنرا هم عراقی‌ها تشکر‌هایشان را در آنجا مستقر کرده بودند. این‌ها وقتیکه هواپیما‌های ماکر پرواز می‌کند می‌آیند فرودگاه را هم می‌گیرند در نتیجه هواپیما‌های هاکر وقتیکه برگشتند جا نداشتند بنشینند و مجبور شدند رفتند در اشتری که یک فرودگاه نفتی بود در آنجا هواپیما‌ها نشست. اثر بمباران عراقی‌ها را وادار می‌کنند که زرقا را تخلیه بکنند و هم وادارشان می‌کنند که در این منطقه که آن‌ها تعیین کرده‌اند در آنجا مستقر بشوند. خلاصه غائله خارجی‌ها در آنجا خاتمه داده می‌شود با این تفاوت که نیروی‌های فلسطینی هنوز در جرش بودند. بعد از یک مدتی هم حمله کردند به جرش و فلسطینی‌ها را محاصره می‌کنند و فلسطینی‌ها هم همه تسلیم می‌شوند. جالب بود که اسرائیلی در این موقع یک تعداد زیادی هلیکوپتر فرستادند و عده‌ای از فلسطینی‌ها را از دست اردنی‌ها گرفتند و بردند که این‌ها ظاهراً مامورین آن‌ها بوده‌اند. یعنی در آن موقع که به فلسطینی‌ها فشار آورده بودند و ارتباطشان را با مرز سوریه و نیرو‌های عراقی قطع کرده بودند و اینطرف هم محل اشغال اسرائیل بود و فلسطینی‌ها تعلیم می‌شدند هلیکوپتر‌های اسرائیلی آمدند و نشستند و یک عده از فلسطینی‌ها را برداشتند و بردند و تمام اسلحه فلسطینی‌ها را این‌ها جمع‌آوری کردند که بعداً همه را این‌ها دادند به ایران که دادن اینهم به ایران داستان دیگری است که با مسأله اکراد ارتباط دارد که بعداً در مسأله اکراد برایتان شرح خواهم داد.

نظرات بینندگان