کد خبر: ۸۵۲۳۳۹
تاریخ انتشار: ۴۰ : ۱۷ - ۰۵ اسفند ۱۴۰۳

خاطرات مامور سابق وزارت اطلاعات؛ قسمت هفت: مسئولیت میز ملی گرایان را برعهده داشتم/ در بازجویی‌ها از ملی گرایان می‌پرسیدیم چرا به جبهه نمی‌روید؟

ما به عنوان سیستم اطلاعاتی وظیفه داشتیم اشراف اطلاعاتی روی تمام جریان‌های سیاسی کشور داشته باشیم. در تمام کشور‌ها رسم همین جنبش‌هایی که معاند و مخالف هستند. جریان می‌سازند و جامعه را آشفته می‌کنند؛ در اولویت بالاتری قرار دارند لذا روی جبهه ملی کار می‌شد، ولی وقتی به مرحله علنی موضع‌گیری علیه نظام رسیدند شرایط جدی‌تر شد. یعنی برای آن‌ها وقت بیشتری می‌گذاشتیم یک قسمت به اسم ملیگرایان ابراز وجود کرده و چون حساسیت‌هایی درباره آن‌ها پیش آمده بود تمرکز ما روی این جریان بیشتر شد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب «من اطلاعاتی بودم» در دو جلد توسط رضا اکبری آهنگر و راضیه ولدبیگی توسط نشر شهید کاظمی منتشر شده است. این کتاب شرح خاطرات علی مهدوی، کارمند بازنشسته وزارت اطلاعات از سال‌های اول انقلاب و پرونده انجمن حجتیه است. نشر شهید کاظمی به آدرس قم - خیابان معلم - مجتمع ناشران - طبقه اول واحد ۱۳۱ و به شماره تلفن ۶ الی ۰۲۵۳۷۸۴۰۸۴۴ ناشر این کتاب می‌باشد.

ما به عنوان سیستم اطلاعاتی وظیفه داشتیم اشراف اطلاعاتی روی تمام جریان‌های سیاسی کشور داشته باشیم. در تمام کشور‌ها رسم همین جنبش‌هایی که معاند و مخالف هستند. جریان می‌سازند و جامعه را آشفته می‌کنند؛ در اولویت بالاتری قرار دارند لذا روی جبهه ملی کار می‌شد، ولی وقتی به مرحله علنی موضع‌گیری علیه نظام رسیدند شرایط جدی‌تر شد. یعنی برای آن‌ها وقت بیشتری می‌گذاشتیم یک قسمت به اسم ملی گرایان ابراز وجود کرده و چون حساسیت‌هایی درباره آن‌ها پیش آمده بود تمرکز ما روی این جریان بیشتر شد.

جنگ شدت گرفته بود و دشمن با سلاح‌های مختلف و تمام توانش با ما می‌جنگید جامعه به شدت درگیر و خسته‌ی جنگ بود و این جریانات هم از داخل اوضاع را ملتهب می‌کردند و دائم اغتشاش بپا می‌کردند ملی گرایان آن موقع شامل جبهه ملی هم بود که قبلش غائله داشتند. در میان گروه‌ها حزب ملت شاخص بود و خرده ریز از احزاب ملی دیگری هم بودند که اصلاً به چشم نمی‌آمدند ولی ما آن‌ها را بررسی می‌کردیم.

فردای آن روز به اصطلاح رفتم روی میز مربوطه و مسئول ملی گرایان شدم، یک نفر از نیرو‌ها به صورت مشخص روی حزب ملت کار می‌کرد. یک نیروی دیگر هم داشتیم که کار‌های جنبی جبهه ملی برعهده‌اش بود، من هم با آن‌ها همکاری می‌کردم. آن زمان حضرت امام بحث ارتداد را مطرح کرده بود جبهه ملی قصاص را زیر سؤال برده بودند و برخی از مسئولین‌شان پنهان شده و شائبه این بود که بخواهند از کشور خارج بشوند، شروع کردیم روی این‌ها کار کردن، بعد از مدتی مخفیگاه‌هایشان را توانستیم شناسایی کنیم خب آدم‌های بسیار متمول و رفاه‌زده‌ای بودند.

 خانه‌های آنچنانی در زعفرانیه و کامرانیه داشتند بیشتر طرف زعفرانیه بودند بچه‌ها مدتی روی این جریان کار کردند، نهایتاً یکی دوتا از سرانشان شناسایی و دستگیر شدند و بازجویی پس دادند و بعد مراحل دادگاهشان طی شد و راهی زندان شدند در زندان با آن‌ها بحث داشتیم و می‌پرسیدیم: آقا شما می‌گی ما ملی گرا هستیم، خب الان که کشور درگیر جنگه شما‌ها چه کار کردین واسه مملکت و مردم؟ شما‌ها که اینهمه ادعا دارین چه کاری برای کشور کردین؟ الان که مردم درگیر جنگ و خمپاره هستن آقا جان شما کجا رفتی از این مرز و بوم دفاع کنی؟ شما که شعار می‌دی همه چیز برای وطن هیچ جوابی نداشتند، بدهند مات می‌ماندند هیچ کاری که نکرده بودند بماند؛ درست برخلاف منافع ملی بلوا و اغتشاش راه می‌انداختند که فقط به نفع دشمن بود این‌ها انواع و اقسام فتنه‌ها را راه انداختند و یک نفر از این‌ها اعدام نشد.

از آن‌هایی که می‌پرسند: مگه اینا قتل کردن که اعدام بشن، باید پرسید آقا جون الفتنه اشد من القتل پس یعنی چی؟ جبهه ملی با همه فساد‌هایی که ایجاد کرد و جنجال‌هایی که به وجود آورد و راهپیمایی‌های اعتراضی که داشتندا ولی اینطوری خفه شده و پنهان شدند الان هم یک عده تتمه‌ی همان شعار‌ها را سر می‌دهند همان حرف‌ها را نشخوار می‌کنند ولی موقع کار که می‌رسد هیچ کدام‌شان مرد عمل نیستند. ما آرزو داشتیم فقط یک اسم بیاورند. اصلاً کشته و زخمی هم نشده باشند، آرزو داشتیم یک نفر این‌ها بگوید آقا جان دایی خانمم به بچه‌ای داشت اون رفته جبهه واقعاً خوشحال می‌شدیم، اگر همچین چیزی می‌گفتند؛ اما دریغ از اینکه کاری کرده باشند در حالیکه هر کدام از ما بهترین دوستانمان شهید شده بودند.

 با بغض به آن‌ها گفتم بهترین دوستای من شهید شدن. اون‌ها خیلی از شما‌ها ملیگراتر بودن چون برای وجب به وجب این خاک خون دادن ملی گرا‌ها اکثرشان هم پیرمرد بودند به هر حال ریشه در احزاب زمان طاغوت داشتند مثل حزب ایران نوین یا حزب رستاخیز، بالاخره افکار آن‌ها در نوع عملکردشان بی تأثیر نبوده مرامشان لیبرالیسم است، اصلاً با مذهب میانه‌ای ندارند و در خانواده‌هایشان تقید مذهبی دیده نمی‌شد. اکثر قریب به اتفاقشان لاقید بودند، مثل همان داستان کودتاچی که گفتم زن برادرش را می‌بوسید، این رفتار‌ها برایشان عادی بود مثل سلطنت طلبان این چیز‌ها در ملی گرا‌ها هم بود که جلوی چشم برادرش آنطور با زنش... آدم‌های لاقید دیگر، فرهنگشان سراپا غربی بود، اما اینکه تعصب و علاقه ملی داشته باشند من چیزی ندیدم. اسم‌های این ملی گرا‌ها را یادم هست ولی نمی‌گویم خاطرم هست وارد خانه یکی از ملیگرا‌ها شدیم و شروع کردیم به بازرسی حیاط بزرگی داشت پشت حیاط چمنکاری شده بود و انتهای حیاط یک پارکینگ بود و در دیگری داشت، ناگهان دختر‌هایش بیخیال وارد حیاط شدند به طرف گفتیم آقا بگین این‌ها اینطوری نیان وضعشان جوری بود که ما خجالت می‌کشیدیم سرمان را بالا بیاوریم.

روسری و چادر در آن خانه پیدا نمی‌شد، رفتند یک چیزی پیدا کردند و خودشان را جمع و جور کردند نه بعد مذهبی در آن‌ها بود نه غیرت ملی که بخواهند از مملکت دفاع کنند مذهب مانع این است که اینطور حیوان‌وار در هم بلولند. بعضاً نمازی هم می‌خواندند، بالاخره مسلمان بودند ولی می‌خواستند اسلام را براساس فرمول‌های علمی اثبات کنند خیلی هم تلاش کردند اگر رکوع بروید این اتفاق می‌افتد وقتی در سجده هستید این اشعه‌ها تخلیه می‌شود اما سؤال اینجاست که پس عبودیت چه می‌شود؟ خدا گفته انجام بگو چشم یک کسی ما را خلق کرده است دیگر، همینطوری از زیر بوته که در نیامدیم.

در ثانی بعد معنوی و اثر وضعی عبادت چیزی نیست که بشود با ابزار ناقص و برد کوتاه علم به آن احاطه پیدا کرد و توضیحش داد، فراتر از علم است چون مادی نیست و ابزار مادی نمی‌تواند فرا ماده را شرح بدهد. چند وقت پیش با یک مغازه داری گپ می‌زدم گفت این جهان همینطوری به وجود آمده!

نظرات بینندگان